برای دخترم
دخترم بازم اومدم که معذرت بخوام ازت،خیلی وقته که نتونستم بیامو خاطراتتو بنویسم،از روزایی که تند و
تند میگذرن و من هر روز دلتنگ دیروزت میشم،داری بزرگ میشی و من خوشحال از بزرگ شدنت ،از قدم به
قدم با من همراه شدنت ،بازی کردنت ،غذا خوردن و خوابیدنت ،خوشحال از لحظه به لحظه نفس کشیدن
کنار تو،اما درکنار همه این خوشحالیها نگرانم،مثل هر مادر دیگه ای ،نگران از روزها و ماهها و سالهای
بعد....آخه مامانی زندگی پشت همه این ظاهر آسونش خیلی سخته ،خیلی بالا و پایین داره،خیلی
جداییها و دوریها داره.....
عزیز دلم اینو بدون که منو بابایی تا آخرش ثانیه به ثانیه و قدم به قدم همراهتیم ....
عشق مامان،تو همه چیز منی ،همین که میدونم تو این دنیای به این بزرگی تنها چیزی رو که میتونم به
جرات و با صراحت بگم مال منه.....تویی نفسم....پس قدر خودتو لحظاتتو بدون....نذار که بعدها حسرت
روزهای گذشتتو بخوری،واسه خودت و حقت بجنگ...واسه رسیدن به خواسته هات تلاش کن....هر چقدر
هم که سخت باشن....ما کنارتیم....تا هر جا که بخوای....
دوستت دارم....یکی یدونه مامان