یلدای 93
سلام رونیکای مامان،این روزها تو خونه نت ندارم واسه همین نمیتونم مرتب برات بنویسم خط تلفن خونمون pcm هست و نمیشه باهاش به وایفای متصل شد و بعضی وقتا میام تو دفتر بابایی میشینمو واست مینویسم، الانم میخوام از روزهایی که گذشت بنویسم...
امسال شب یلدا سومین شب یلدایی بود که تو کنار مامان و بابا بودی، تازه مادربزرگی و عمه مریم هم 3 روزی رو اومده بدن بوشهر که ما هم از تنهایی در بیایم،تو اون 3 روز همش بیرون بودیم روز اول رفتیم کنار دریا ( پارک تی وی و باغ پرندگان و دریای ریشهر ) ، روز بعدشم رفتیم به سمت بندر گناوه ولی هم دیر حرکت کردیم هم مجبور بودیم زود برگردیم آخهشب خونه خانم و آقای موسوی (همکار بابا و دوست مامان،مامان بابای آدریانا) به مناسبت شب یلدا دعوت بودیم،با همه خستگی ایی که داشتیم خیلی بهمون خوش گذشت ،البته مهمونیشون 1 شب زودتر از شب یلدا برگزار شده بود،روز بعدشم رفتیم سمت رودخانه تنگ ارم و واسه ناهار کباب زدیمو تا غروب لب رودخونه بودیم و آتیش روشن کردیم و شب هم رفتیم پارک گنجی برازجان نشستیم ولی هندوانمونو اومدیم خونه خوردیم و فال حافظ هم گرفتیم....
متاسفانه امسال نشد تو خانه بازی بادبادک با سفره یلدا و ننه سرما ازت عکس بگیرم آخه نمیدونستم مراسمشون چه روزی هست...خیلی حیف شد!
فردای شب یلدا یعنی دوشنبه غروب هم مادربزرگ وعمه مریم برگشتن تهران و باز خودمون موندیم و خودمووون....به امید یلداهای بعدی ...یلداهای خاطره انگیزتر و شلوغتر
تقریبا یک هفته بعد از یلدا هم تو مریض شدی 3 شبانه روز تب داشتی به همراه سرفه و آب ریزش بینی و تبت فقط با دارو کنترل میشد و ما 2 بار تو رو بردیم پیش خانم دکتر فیروزبخت....
وقتی دکتر تو رو معاینه کرد تو هم وقتی رسیدیم خونه زود رفتی و اسباب بازیای دکتریتو که دایی مهردادت واست خریده رو آوردی و همون کارا رو با من و عروسکت انجام دادی....وروجک خودمی دیگه