غذای جدید
عشق مامان چند روزی میشه که به بابایی میگم سبزیه کرفس بگیره که تو غذات بریزم ولی فرصت
نمیکرد تا اینکه امروز رفت و واست خرید، منم چند برگ ازش برداشتمو تند تند شستمشو خوردش
کردم و ریختم تو برنج و گوشت ماهیچه ای که واست گذاشته بودم رو شعله گاز.....
نفسم امروز یه مزه دیگه رو هم چشیدی .........سبزی کرفس.......نمیدونم دوست داشتی یا
نه آخه اولش چند تا قاشق با اشتها خوردی و بعدش دیگه نخوردی منم گذاشتم به
حساب خوشمزگی غذا و سیر بودن تو.........!!
تازه اگه بدونی غروب برات چی درست کردم؟؟
چند تا پسته تازه که تو لیست خریدایی بود که بابا واست انجام بده برداشتم پوست کندم و همراه یکم
آّب و موز و یه کوچولو شکر میکس کردمو آخرشم یکم شیر تازه مامانی رو ریختم توش و بعدشم
معجون درست شده رو ریختم تو شیشه شیرت و دادم بهت که بخوری.....یکمی که خوردی همش
میگفتی شیشه رو بده خودم بگیرم منم که قربونت برم دلم نمیاد حس مستقل بودنتو ازت بگیرم
شیشه رو دادم بدستت ولی آخه هنوز نمیتونی شیشه رو کاملا ببری بالا واسه همین زیاد نخوردی
ولی مثله اینکه معجون مامانی رو هم دوست داشتی....نوش جانت دختر گل مامانی