رونیکارونیکا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

رونیکا ضربان قلب مامان و بابا

گذری بر 7 ماهگی

1392/6/5 3:19
نویسنده : مامان مینا
180 بازدید
اشتراک گذاری

رونیکای من تو این ماه اتفاقات زیادی افتاد که همه رو یکی یکی واست مینویسم:

 

خونمونو جابجا کردیم و اومدیم تو 1 خونه بزرگتر (پنج شنبه 15 خرداد)

امروز (شنبه 18خرداد)دیدم که دخترم دندوناش 1 کوچولو در اومده حالا بیا منو بابایی رو  ببین از ذوق نمیدونیم چکار کنیم 

اگه بدونی ....؟؟

وقتی واسه اولین بار ماما ماما گفتی دلم میخواست قورتت بدم.....ماشالله به گل دخترم

انقده بهم وابسته شده بودی که نمیتونستم !!

تا پا میشدم با گریه دنبالم 4 دست و پا میومدی و ماما ماما میگفتی

راستی تو این ماه بود که تونستی 4 دست و پا راه بری 

کم کم شروع کرده بودی به غذا خوردن....

در ضمن سرلاکو هم باید تو شسشه بهت میدادم تا بخوری!!

تو این ماه دایی مهدی و زندایی نیلوفر برای اولین بار اومدن خونمونو درست 1 هفته بعد از رفتنشون بابا علیرضا ما رو با هواپیما  فرستاد پیش مادر بزرگیا(رشت و تهران)(شنبه 3 تیر) البته قبلش با بابایی رفتیم آتلیه و از دخترمون چند تا عکس خوشکل گرفتیم.

این اولین تجربه سفر هواییه گل دختر من بود.

اینم منم که از جند روز قبل از رفتنمون بخاطر دور شدن از بابایی ناراحت بودم حالا باباییو نگاه

تو مسافرت دست زدنو قشنگ یاد گرفتی ....2 بارم رشت که بودیم بخاطر کسالتت بردمت دکتر

مادر و دختر واسه اولین بار با هم دیگه سوار تله کابین لاهیجان شدیم من که خیلی دوست داشتم تو چی؟؟

چند جای دیگه هم رفتیم....دریای حسن رود-انزلی و امام زاده ابراهیم و امام زاده اسحاق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)