واکسن 6 ماهگی رونیکا
دختر نازم امروز با بابایی رفتیم که واکسن 6 ماهگیتو بزنی ، اول تو پارک کنار بهداشت چند تا عکس خوشکل ازت گرفتیم که بعد میزارم تو وبلاگت بعدشم رفتیم به سمت بهداشت
طبق معمول اول پرسنل بهداشت تو پروندت وزن و قدت رو یاداشت کرد و بعد با بابایی رفتیم تو اتاق واکسیناسیون ، ما که رسیدیم واکسن تموم شده بود باید یکربع صبر میکردیم تا برن و واکسن بیارن تو هم تو این فاصله یکم شیطونی کردی...عزیز مامان
موقع واکسن زدن که شد تو بغل من بودی بابایی هم داشت ازت فیلم میگرفت ، داشتی میخندیدی که.....واکسن....گریه..... !
قربونت برم من ، کلی نازت دادم
واااای....یکی دیگش مونده ، تو پای راستت !
بازم داشتی میخندیدی و بعدش واکسن و بازم گریه....این یکیرو بیشتر از اولی گریه کردی ، کلی نازت دادم وتا شب هم مرتب بهت قطره استامینیفون میدادم که یوقت تب نکنه دخملم
از اینکه 6 ماهه شدی خیلی خوشحالم باورم نمیشه چه زود بزرگ شدی ،
تو عمر منی دخترم ، دوست دارم ، بوووووووووس
قبل از اینکه واکسن 6 ماهگیتو بزنی تو فضای سبز نزدیک بهداشت این عکسو ازت گرفتیم.