رونیکارونیکا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

رونیکا ضربان قلب مامان و بابا

وقتی متوجه شدم که باردارم.....!

امروز روز بزرگ و پر هیجانی و پر از استرسی بود ، صبح که از خواب بیدار شدم قراربود با علیرضا به سمت برازجان حرکت کنیم ولی نمی دونم چرا یه احساسی تو وجودم بهم میگفت که خبراییه !!!!!!!!!!!!!! با خودم گفتم نکنه باردارم !!!!!!! وقتی که با علیرضا در میون گذاشتم کلی ذوق کرد و از ذوق 2 دور ، دور خودش چرخید ولی من نگرانه درس و دانشگام بودم . آزمایش دادم ........................ جواب .................. مثبت یه نی نی کوچولو داره به جمع ما اضافه میشه ........... دارم مامان میشم............. هنوز هم تو شوک  هستم. به مینو (آبجیم) گفتم که بالاخره تو هم خاله شدی، . ...
22 فروردين 1391

آشنایی مامان و بابا

یکی از شبهای گرم تابستون که همراه خانواده ام در یکی از پارکهای (برازجان)استان  بوشهر نشسته بودیم ، دیدم آقایی پیراهن سفید و شلوار مشکی همراه با مادرش به پارک اومدن از اونجایی که آقاهه خیلی منو در نظر داشت مادرشو فرستاد تا توی پارک از من  خواستگاری کند ، من که باورم نمی شد قضیه جدی باشه، همش به خودم می گفتم که  مگه میشه که تو یه پارک هم کسی رو واسه زندگی انتخاب کرد  ولی .... چند  روز بعد خانوادم یه روزی رو واسه خواستگاری تعیین کردن.  خلاصه سروتون درد نیارم مراسم بله برون ما در تاریخ 2/7/89 و  مراسم عقدمونم در  تاریخ 4/9/89ودر تاریخ 25/4/90 مراسمون ع...
15 شهريور 1389